ترجیحام این بود که در بسته سفرهای شش تایی این گروه هم مثل گروه قبل، سفر گیاهشناسی جزء سفرهای آخر باشد. وقتی که حسابی جک و جانور دیدهاند و با مدل سفرها اخت شدهاند و هیجانهایشان سرشار شده. که بعد شاید گیاهشناسی برایشان کمتر حوصله سربر به نظر بیاید و در مقابلش گارد داشته باشند. که وقتی میرویم سفر جذابیت موضوع زودتر جذبشان کند. اما نشد و افتاد سفر دوم. پیشبینیام درست از آب درآمد. غرها و پیش قضاوتها بیشتر از گروه قبل بود. گیاه چیه؟ هر روز داریم این همه گیاه میبینیم، که چی؟ چه چیز جالبی داره مگه گیاه؟ بریم حیوون ببینیم. حیات وحش چه ربطی به گیاه داره؟
اما خوشبختانه زودتر از آن چیزی که فکرش را میکردم، گیاهها راهشان را در دلشان پیدا کردند. با ذوق و شوق دنبال گیاهان جدید میگشتند که از عمو مجید اسماش را بپرسند. اولش غر ناهار میزدند، اما بعد پیادهروی و جمع کردن نمونهها، گفتند اول کار پرس گیاهها را انجام بدهیم و بعد ناهار بخوریم و بعد از بازی آمدند و نشستند و پیگیر جدولهای مشخصات گیاهانشان را پر کردند.
ساعی آخر سفر میگفت سفر امروز خیلی هیجانانگیزتر بود. حتی از عنکبوتهای دفعه پیش.
من؟ احساس میکنم یک بخشی از دینام به گیاهان را ادا کردهام.
سفرهای باکوما.
Advertisements